با مامانبزرگ رفته بودم تو. داخل، پر از زنهای چادری بود که رو به دیوار شیشهای، گریه میکردند. آن طرف شیشه، سه زنِ لخت مادرزاد خوابیده بودند روی سکو. سرهاشان سمت ما بود. حواسم، پرت سوسک گندهای ش یه خوشه انگور...
ما را در سایت یه خوشه انگور دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : cyegyyegy6 بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 30 دی 1397 ساعت: 21:34